محمد مصدق
دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجري شمسي در تهران ، در يک خانواده اشرافي بدنيا آمد . پدر او ميرزا هدايت الله معروف به " وزير دفتر " از رجال عصر ناصري و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجيد ميرزا فرمانفرما و نوه عباس ميرزا وليعهد و نايب السلطنه ايران بود . ميرزا هدايت الله که مدت مديدي در سمت " رئيس دفتر استيفاء " امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت ، لقب مستوفي الممالکي را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفي الممالک از آن خود مي دانست ، ولي ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفي الممالک را براي پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود . بعد از مرگ ميرزا يوسف ، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد .
ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود . هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود ، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان ، به دو پسر ديگر او هم القابي داد ، و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد . دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد : " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد ، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد . در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... "
محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در تبريز همراه پدر خوانده اش ، که بعد از جلوس مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت به سمت منشي مخصوص شاه تعيين شده بود ، به تهران آمد .
مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستين سالهاي خدمت در مقام مستوفي گري خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود . در باره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواريخ چنين مي نويسد : " ميرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفي و محاسب خراسان گويند ، ليکن رتبه و حسب و نسب و استعدا و هوش و فضل و حسابداني اين طفل يک شبه ره صد ساله مي رود . اين جوان بقدري آداب دان و قاعده پرداز است که هيچ مزيدي بر آن متصور نيست . گفتار و رفتار و پذيرائي و احتراماتش در حق مردم به طوري است که خود او از متانت و بزرگي خارج نمي شود ، ولي بدون تزوير و ريا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان بجاي مي آورد و نهايت مرتبه انسانيت و خوش خلقي و تواضع را سرمشق خود قرار داده است " .
مصدق السلطنه بعد از مراجعت به تهران در اولين انتخابات دوره مشروطيت نامزد وکالت شد . او به نمايندگي از طبقه اعيان و اشراف اصفهان در اولين دوره تقنينيه انتخاب گرديد ؛ ولي اعتبار نامه او بدليل اين که سن او به سي سال تمام نرسيده بود رد شد .
مصدق السلطنه در سال 1287 شمسي براي ادامه تحصيلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصيل در مدرسه علوم سياسي پاريس به سويس رفت و در اين مرحله به اخذ درجه دکتراي حقوق نائل آمد . مراجعت مصدق به ايران با آغاز جنگ جهاني اول مصادف بود . بعد از مراجعت به ايران مصدق السلطنه با سوابقي که در امور ماليه و مستوفي گري خراسان داشت به خدمت در وزارت ماليه دعوت شد . دکتر مصدق قريب چهارده ماه در کابينه هاي مختلف اين سمت را حفظ مي کند تا اينکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزير وقت ماليه ( مشار الملک ) از معاونت وزارت ماليه استعفا مي دهد و هنگام تشکيل کابينه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا مي شود .
دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سويس که آنرا " وطن ثانوي " خود مي خواند مي نويسد : " در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بين ايران و انگليس منعقد گرديد .... تصميم گرفتم در سويس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم . مقدار قليلي هم کالا که در ايران کمياب شده بود خريده و به ايران فرستادم ؛ و بعد چنين صلاح ديدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را نديده بودند به ايران بيايم و بعد از تصفيه کارهايم از ايران مهاجرت نمايم . اين بود که همان راهي که رفته بودم به قصد مراجعت به ايران حرکت نمودم ... " دکتر مصدق سپس شرح مفصلي از جريان مسافرت خود از طريق قفقاز به ايران داده و از آن جمله مي نويسد چون کمونيستها بر اين منطقه مسلط شده بودند ، به او توصيه کرده بودند که دستهايش را با دوده سياه کند تا کسي او را سرمايه دار نداند ! دکتر مصدق اضافه مي کند " به دستور ژنران قنسول ايران در تفليس اتومبيلي تهيه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکي برساند و از آنجا از طريق دريا وارد مشهد سر ( بابلسر فعلي ) شويم . ولي چند ساعتي قبل از حرکت خبر رسيد که کمونيستها دربند را تصرف کرده اند که از اين طريق نيز مايوس شدم و چون ناامني در تفليس رو به شدت مي گذاشت از همان خطي که آمده بودم به سويس مراجعت کردم . "
بعد از مراجعت دکتر مصدق به سويس ، مشيرالدوله که به جاي وثوق الدوله به نخست وزيري انتخاب شده بود ، تلگرافي بعنوان مصدق السلطنه به سويس فرستاد و او را براي تصدي وزارت عدليه به ايران دعوت کرد . دکتر مصدق تصميم گرفت از راه بنادر جنوب به ايران مراجعت کند .
در مراجعت دکتر مصدق به ايران از طريق بندر بوشهر ، پس از ورود به شيراز بر حسب تقاضاي محترمين فارس و واليگري ( استانداري ) فارس منصوب شد و تا کودتاي سوم اسفند 1299 در اين مقام ماند و براي ايجاد امنيت و جلوگيري از تعدي قدمهاي موثري برداشت .
با وقوع کودتاي سيد ضيا و رضا خان ، دکتر مصدق تنها شخصيت سياسي ايران بود که دولت کودتا را به رسميت نشناخت و از مقام خود مستعفي گشت . پس از استعفا از فارس عازم تهران شد . ولي بنا به دعوت سران بختياري به آن ديار رفت تا کابينه سيد ضيا پس از 100 روز ساقط گرديد .
با سقوط کابينه ضيا ، وقتي قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد ، دکتر مصدق را به وزارت ماليه ( دارائي ) انتخاب نمود که با قبول شرايطي همکاري خود را با دولت جديد پذيرفت .
با سقوط دوت قوام السلطنه و روي کار آمدن مجدد مشيرالدوله وقتي از مصدق خواسته شد که با سمت والي آذربايجان با دوت همکاري کند ، با اين شرط که ارتشيان تحت امر او در منطقه باشند ، قبول کرد . از اواخر بهمن 1300 با اواسط سال 1301 اين ماموريت را پذيرفت ، ولي در اواخر کار بخاطر سرپيچي فرمانده قشون آذربايجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه ، وزير جنگ وقت ، از اين سمت مستعفي گشت و به تهران مراجعت کرد .
در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابينه مشيرالدوله به سمت وزير خارجه انتخاب شد و با خواسته انگليسيها براي دو مليون ليره که مدعي بودند براي ايجاد پليس جنوب خرج کرده اند بشدت مخالفت نمود و آب پاکي را بر دست وزير مختار انگلستان ريخت .
پس از استعفاي مشيرالدوله ، سردار سپه به نخست وزيري رسيد و دکتر مصدق از همکاري با اين دولت خودداري ورزيد .
دکتر مصق در دوره پنجم و ششم مجلس شواري ملي به وکالت مردم تهران انتخاب و در همين زمان که با صحنه سازي سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزير فعلي به مقام پادشاهي رسيد ، او قاطعانه با اين انتخاب به مخالفت برخاست . زمانيکه عمر مجلس ششم به پايان رسيد و رضا شاه با ديکتاتوري مطلق فاتحه حکومت مشروطه و دمکراسي را خواند ، دکتر مصدق طي ساليان دراز خانه نشين شد و در اواخر سلطنت پهلوي اول که همه رجال سابق يا از بين رفته بودند و يا دست بيعت به حکومت داده بودند ، مصدق به زندان افتاد ولي پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد . رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ايران بوسيله قواي روس و انگليس ، از سلطنت برکنار گشت و به آفريقاي جنوبي تبعيد گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت .
دکتر مصدق در انتخابات شور انگيز دوره 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد ، بار ديگر در مقام وکيل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجليل تمام ملت ايران قرار گرفت .
در انتخابات دوره 15 مجلس بخاطر مداخلات نامشروع قوام السلطنه ( نخست وزير ) و شاه مانع شدند تا دکتر مصدق قدم بمجلس بگذارد و انگليسيها بتوانند قرارداد تحميلي سال 1933 دوره رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ايران را از نفت جنوب ضايع مي ساخت ، در دولت ساعد مراغه اي تنفيذ سازند . خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومي مقصود انگليسيها تامين نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسيد . در همين دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وي اقدام به پايه گذاري جبههً ملي ايران را نمودند ( 1328 ) .
بر خلاف انتظار انگليسي ها ، در انتخابات مجلس 16 با همه تقلبات و حمايت شاه و دربار صندوقهاي ساختگي آرا تهران باطل شد و هژير وزير دربار دست نشانده والاحضرت اشرف بقتل رسيد و در نوبت دوم انتخابات ، دکتر مصدق و گروهي از يارانش که هنوز دو سه نفري از آنها راه خيانت در پيش نگرفته بودند ، بمجلس راه يافتند ؛ که در همين مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا ، طرح ملي شدن صنايع نفت جنوب به رهبري دکتر مصدق تصويب شد و اندکي بعد در شور و اشتياق عمومي دکتر مصدق به نخست وزيري رسيد تا قانون ملي شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد .
در ارديبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکيه به راي اعتماد اکثر نمايندگان مجلس به نخست وزيري رسيد . نخستين اقدام دکتر مصدق پس از معرفي کابينه ، اجراي طرح ملي شدن صنعت نفت بود .
بدنبال شکايت دولت انگليس از دولت ايران و طرح شکايت مزبور در شوراي امنيت سازمان ملل ، دکتر مصدق عازم نيويورک شد و به دفاع از حقوق ايران پرداخت . سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ايران به پيروزي دست يافت . در بازگشت به ايران سفري نيز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت .
انتخابات دروه هفدهم مجلس بخاطر دخالتهاي ارتشيان و دربار به تشنج کشيد و کار بجايي رسيد که پس از انتخاب 80 نماينده ، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه هاي باقي مانده را صادر کرد .
دکتر مصدق برا ي جلوگيري از کارشکنيهاي ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود . که اين درخواست از طرف شاه رد شد . به همين دليل دکتر مصدق در 25 تيرماه 1331 در مقام نخست وزيري استعفا ميکند.
يکروز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزيري انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بيانيه شديد الحني نخست وزيري خود را اعلام نمود .
مردم ايران که از برکناري دکتر مصدق شديدا خشمگين بودند ، در پي چهار روز تظاهرات و قيامهاي پيوسته در حمايت از دکتر مصدق ، موفق به ساقط کردن دولت قوام گرديدند ، و در 30 تير 1331 دکتر مصدق بار ديگر به مقام نخست وزيري ايران رسيد.
در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده اي از روحانيون ، افسران اخراجي و اراذل و اوباش تصميم به اجراي طرح توطئه اي بر عليه مصدق کردند تا او را از بين ببرند . نقشه از اين قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پايتخت خارج شود و اعلام دارد که اين خواسته دکتر مصدق است ( براي اطلاعات بيشتر لطفا به کتاب " خاطرات و تالمات دکتر مصدق " بقلم خود ايشان مراجعه کنيد ) . ارازل و اوباش نوکر دربار هم به بهانه جلوگيري از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وي را بقتل برسانند . ولي از آنجائيکه مصدق از نقشه اطلاع يافت توانست جان سالم بدر برد و توطئه با شکست روبرو گشت .
سرتيپ افشار طوس رئيس وفادار شهرباني دکتر مصدق ، بوسيله عمال دربار و افسران اخراجي به طرز وحشيانه اي بقتل رسيد .
بعلت اختلافات شديد مجلس با دولت دکتر مصدق ، و بدنبال استعفاي بسياري از نمايندگان مجلس ، دولت اقدام به برگذاري همه پرسي در سطح کشور نمود تا مردم به انحلال يا عدم انحلال مجلس راي دهند . در اين همه پرسي که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستانها ، و همچنين جدا بودن محل صندوقهاي مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسياري از منتقدان قرار گرفت ؛ در حدود دو ميليون ايراني به انحلال مجلس راي مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 راسما انحلال يافت .
در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه اي که سازمانهاي جاسوسي آمريکا و انگليس براي براندازي دولت مصدق کشيده بودند ، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر نمود و رئيس گارد سلطنتي خويش ، سرهنگ نصيري را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزير فرمان را به وي تحويل دهد . همچنين نيروهايي از گارد سلطنتي مامور بازداشت عده اي از وزراي دکتر مصدق گشتند . ولي نيروهاي محافظ نخست وزيري با يک حرکت غافلگير کننده رئيس گارد سلطنتي و نيروهايش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه کودتاي 25 مرداد به شکست انجاميد .
در روز 28 مرداد ماه 1332 دولتين آمريکا و انگليس با اجراي نقشه دقيق تري دست به کودتاي ديگري عليه دولت ملي دکتر مصدق زدند که اينبار باعث سقوط دلت مصدق گشت . در اين روز سازمان سيا با خريدن فتواي برخي از روحانيون و همچنين دادن پول به ارتشيان ، اراذل و اوباش تهران آنها را به خيابانها کشانيد . بدليل خيانت رئيس شهرباني و بي توجهي رئيس ستاد ارتش دولت مصدق ، کودتاچيان توانستند به آساني خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندين ساعت نبرد خونين گارد محافظ نخست وزيري را نابود کنند و خانه وي را پس از غارت کردن به آتش بکشانند . ولي دکتر مصدق موفق شد به همراه ياران خود از نردبان استفاده کند و به خانه همسايه پناه ببرد . در اين کودتا گروهي از ياران سابق دکتر مصدق نيز به بهانه مخالفت با مصدق با اجانب همکاري نمودند ! همچنين شايان ذکر است که اعضاي حزب کمونيست توده که در روزهاي 26 و 27 مرداد به بهانه هواداري از دکتر مصدق دست به اغتشاشات مي زدند ، در روز 28 مرداد هيچ عملي بر ضد کودتاي آمريکائيان انجام ندادند .
در روز 29 مرداد دکتر مصدق و يارانش خود را به حکومت کودتا به رهبري ژنرال زاهدي تسليم کردند .
در دادگاهي نظامي ، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتاي 25 و 28 مرداد چهره کودتاچيان را نزد جهانيان رسوا ساخت . در پايان دادگاه وي را به 3 سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن 3 سال زندان ، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعيد گشت و تا آخر عمر تحت نظارت شديد بود .
در سال 1342 همسر دکتر مصدق ، خانم ضياالسلطنه ، در سن 84 سالگي درگذشت و دکتر مصدق را بيش از پيش در غم فرو برد . حاصل ازدواج وي و دکتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود .
در 14 اسفند ماه 1345 دکتر محمد مصدق بدليل بيماري سرطان ، در سن 84 سالگي دار فاني را وداع گفت . پيکر مطهر وي در يکي از اتاقهاي خانه اش در احمد آباد به خاک سپرده شد .
روحش شاد و يادش گرامي
منبع : www.hamkelasy.com